مقاومت مدنی و تأثیر آن بر تغییرات اجتماعی

برای درک منطق مقاومت مدنی، ابتدا باید درک صحیحی از اینکه مردم چگونه تغییر را در جوامع خود به وجود می‌آورند، داشته باشیم. دو نظریه اصلی و مهم درباره فرآیند تحولات اجتماعی و سیاسی وجود دارد. بسته به اینکه کدام نظریه را قبول داریم، نسبت به مقاومت مدنی به عنوان راهی برای تغییر جامعه، ممکن است متشائم یا مثبت نگر باشیم.

بیایید ابتدا با نگرش بدبینانه شروع کنیم. درباره قدرت سیاسی، افسانه‌های متعددی وجود دارند که می‌توانند پتانسیل مقاومت مدنی را تضعیف کنند یا حتی نادیده بگیرند. دلیل این امر این است که نظریه‌های رایج درباره تغییر، که می‌توان آن را به عنوان رویکرد کنترل نامید، این امکان را ناچیز و تقریباً غیرقابل تغییر می‌دانند و تأکید می‌کنند که تنها اقدامات مخالفت‌آمیز و خشونت‌آمیز می‌توانند نظام را به چالش کشند و قدرت را واژگون کنند. نظریه قیام مسلحانه‌ای در نظر دارد و شامل نظریاتی است مانند تئوری‌های الجزایری در دوره 1954-1962 که در برابر اشغالگران فرانسوی مبارزه می‌کردند و استدلال می‌کردند که تنها از طریق خشونت می‌توانند از احساس حقارت درونی رها شوند، یا برخی از مدافعان حقوق دست‌یافتنی در قانون اساسی ایالات متحده که حق حمل و نگهداری سلاح را به عنوان تضمین امنیت در برابر دولت ستمگر می‌دانند. همچنین، انقلابیان قرن هجدهم فرانسوی باور داشتند که تنها با اعدام یا تهدید و ارعاب اعضای اشرافیت می‌توانند آن را نابود کنند، و گروه‌های مارکسیست-لنینیست در طول انقلاب روسیه در اوایل قرن بیستم استدلال می‌کردند که استفاده از خشونت برای خلع سلاح طبقه بورژوا ضروری است. با این حال، برخی دیگر باور دارند که قدرت توانایی حفظ وضعیت اجتماعی، سیاسی، نژادی یا اقتصادی، مانند برتری سفیدپوستان را می‌دانند. این تئوری تغییر، نظامگرایی را به عنوان شروری ضروری در دفاع از یک جامعه نابرابر تصور می‌کند و برداشتش از قدرت، به سیاست‌های نخبگان جامعه و توانایی اعمال خشونت قوی و ثابت، اولویت می‌دهد و اغلب به عنوان یک امر بدیهی در نظر عمومی گرفته می‌شود. اگر شما با این نظریه تغییر موافق هستید، باور داشتن به اینکه مقاومت مدنی قادر است تغییر واقعی و ذاتی در جامعه ایجاد کند، برای شما دشوار خواهد بود.

اما نظریه تغییر، غالباً در عمل، نادرست است. نظام‌های سرکوبگر بسیار ضعیف‌تر از آنچه که به نظر می‌رسد، هستند. حاکمان ستمگر و سنگدل علناً ادعای شکست‌ناپذیری خود را مطرح می‌کنند، اما در خلوت اغلب اعتراف می‌کنند که آسیب‌پذیرتر از آنچه به نظر عمومی می‌رسد هستند. انقلاب‌های مسلحانه در گذشته، مانند انقلاب روسیه، انقلاب مائو در چین، انقلاب الجزایر و انقلاب ویتنام که توسط ارتش آزادیبخش ویتنام شمالی رهبری می‌شد، به دلیل برتری استراتژی‌های سیاسی بر دشمنان خود موفقیت‌آمیز بودند، نه به علت برتری نظامی.

علاوه بر این، رویکرد کنترل نمی‌تواند توضیح دهد که چرا بسیاری از مبارزات بدون خشونت در دو قرن گذشته مقابل مخالفان نظامی قدرتمندتر خود موفق‌تر بودند. انقلاب‌های بدون خشونت در برخی موارد دو برابر انقلاب‌های خشونت‌آمیز موفق به سرنگونی رژیم‌ها و کسب استقلال شده‌اند. همچنین، رویکرد کنترل، صاحبان قدرت را به عنوان یک گروه یکپارچه و یکدست در نظر می‌گیرد، در حالی که نظام‌ها و اشخاص درون آنها متفاوت هستند. دیکتاتورها از کسانی که برای حفظ وضعیت موجود همکاری می‌کنند، متمایزند، از جمله ارتش، سرویس‌های اطلاعاتی، رهبران اقتصادی و سیاسی و کارکنان دولتی. تنها تعداد اندکی از صاحبان قدرت قادر به تشخیص این نکته هستند که دولت‌ها در صورت استفاده از خشونت جهت حفظ نظم، هزینه سیاسی بالایی را باید پرداخت کنند. حتی اگر دیکتاتورها به شکل وحشیانه مخالفان غیرنظامی را سرکوب کنند، تعداد اندکی از آنها پس از ارتکاب این جنایات و قساوت‌ها از مشروعیت پایدار و مساعدی برخوردار خواهند بود.

بنابراین، کدام نظریه درباره تغییر می‌تواند به ما در درک این الگوهای تاریخی کمک کند؟ تئوری تغییر دوم که من آن را به عنوان رویکرد قدرت می‌نامم، بر اساس ایده قدرت تأثیرگذاری بر چه کسی، کجا و چگونه استوار است. این نظریه از مفهوم مشروعیت استفاده می‌کند و به این نکته توجه می‌کند که دولت‌ها در صورت استفاده از قدرت خشونتمند جهت حفظ نظم، هزینه‌های سیاسی بالایی را باید پرداخت کنند.

اریکا چنوویث، استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد، یکی از پژوهشگران و محققانی است که با تحقیقات و مطالعات خود در مورد کارزارها و جنبش‌های مختلف در سراسر جهان از گذشته تا به امروز به نتیجه رسیده است که نافرمانی مدنی علاوه بر اینکه یک انتخاب اخلاقی است، می‌تواند راهی بسیار مؤثر برای مبارزه باشد. او با ارائه الگویی به این باور است که برای ایجاد تغییرات سیاسی، تنها ۳/۵ درصد از جمعیت که فعالانه در مبارزات و اعتراضات غیرخشونت‌آمیز شرکت می‌کنند و این راه را پیگیری می‌کنند، قادر به دستیابی به پیروزی و موفقیت هستند. چنوویث همراه با ماریا استفان، پژوهشگر "مرکز بین‌المللی مبارزه خشونت‌پرهیز"، آثاری با موضوع مقاومت مدنی و جنبش‌های اجتماعی در بازه زمانی ۱۹۹۰ تا 2006 مورد مطالعه قرار دادند. هدف آنها، به گفته چنوویث، از این تحقیق و مطالعه جامع این بود که "راهبرد مقاومت خشونت‌پرهیز را به خوبی ارزیابی کنند.

برچسب‌ها:

  • مقالات