
در نوامبر 1975، رئیس جمهور اندونزی، سوهارتو، حکم حمله به تیمور شرقی را صادر کرد. او ادعا کرد که گروهی ملی است و گروه چپگرا، جبهه انقلابی برای استقلال تیمور شرقی (فرتیلین) که یک ماه پیش استقلال تیمور شرقی را اعلام کرده بود، تهدیدی کمونیستی برای منطقه است. نیروی مسلح فالینتیل تیمور لسته (فالینتیل)، بخش نظامی فرتیلین، با استفاده از سلاحهایی که ارتش پرتغال در ترک تیمور شرقی رها کرده بود، مقاومت نظامی را در منطقه جنگلی و کوهستانی تیمور شرقی انجام داد. اما فالینتیل نتوانست پیروزی را به دست آورد. با وجود برخی پیروزیهای اولیه، تا سال 1980 کمپین سرکوبی بی رحمانه اندونزی باعث نابودی نیروی مقاومتی و تقریباً یک سوم جمعیت تیمور شرقی شد.
اما تقریباً دو دهه بعد، جنبش مقاومت غیر خشونت آمیز به اندونزی موفق شد تا نیروهای اندونزی را از تیمور شرقی بیرون کند و استقلال برای این قلمرو پیوسته را به دست آورد. جبهه مخفی، که در ابتدا به عنوان یک شبکه حمایتی برای جنبش مسلح تشکیل شده بود، در نهایت نقش آن را تغییر داد و به نیروی محرکه پشت مقاومت غیر خشونت آمیز و برای استقلال تبدیل شد. از سال 1988 به بعد، جبهه مخفی که از جنبش جوانان تیمور شرقی نشات گرفته بود، شبکه گستردهای از فعالان غیر متمرکز را تشکیل داد و کمپینهای غیر خشونت آمیز مختلف را در داخل تیمور شرقی، اندونزی و سطح جهان برنامهریزی و اجرا کرد. این شامل اعتراضات همزمان با بازدیدهای دیپلماتها و شخصیتهای مهم، اعتصابات در سفارتخانههای خارجی و تلاشهای همبستگی بینالمللی بود که فعالیتهای غیر خشونت آمیز تیموری را تقویت میکرد.
حکومت اندونزی این جنبش را سرکوب کرد و طبق رویکرد استاندارد خود در برابر چالشهای خشونت آمیز و غیر خشونت آمیز از درون عمل کرد. اما این سرکوبی به سمت عقب برگشت. پس از کشته شدن بیش از دویست نفر از تظاهرکنندگان غیر خشونت آمیز تیموری به دست نیروهای اندونزی در دیلی در نوامبر 1991، کمپین استقلالی تجربهای تحولآفرین داشت. این کشتار که توسط یک فیلمبردار بریتانیایی ضبط شده بود، به سرعت در سراسر جهان پخش شد و باعث خشم جهانی شد و تیموریها را مجبور کرد استراتژی خود را بازنگری کنند. افزایش اعتراضات غیر خشونت آمیز و جابجایی مقاومت به اندونزی مؤلفههای اصلی استراتژی جدید شدند.
سوهارتو در سال 1998 پس از بحران اقتصادی و قیام عمومی سرکوب شد و رهبر جدید اندونزی، بی. جی. حبیبی، به سرعت یک سری اصلاحات سیاسی و اقتصادی را اجرا کرد تا استقرار و استحکام و عزم بینالمللی به کشور بازگردانده شود. فشار بینالمللی عظیمی بر حبیبی وارد بود تا به مسئله تیمور شرقی پایان دهد که به یک رسوایی دیپلماتیک و همچنین یک بارم بزرگ بر بودجه اندونزی تبدیل شده بود. در یک رفراندوم در سال 1999، تقریباً 80 درصد از رأی دهندگان تیموری برای استقلال رأی دادند. پس از رفراندوم، میلیشیاهای مورد حمایت اندونزی به یک کمپین آتش زمینی متجه کردند که به نابودی و تخلیه جمعیت منجر شد. در تاریخ 14 سپتامبر 2000، شورای امنیت سازمان ملل متحد با یکپارچگی به رهبری نیروی بینالمللی تحت فرماندهی استرالیایی برای تیمور شرقی رأی گیری کرد.
سازمان ملل متحد در دوره انتقالی دو ساله در تیمور شرقی، پیش از اینکه تیمور شرقی در ماه مه 2002 به عنوان جدیدترین کشور مستقل جهان تبدیل شود، نظارت داشت (مارتین 2000). اگرچه تعداد کمی از گوریلاهای فالینتیل (که هدف آنها به صرف امور نظامی محدود بود) تا آخرین لحظه سلاحهای خود را حفظ کردند، اما مقاومت خشونتآمیز آنها نبود که این سرزمین را از اشغال اندونزی آزاد کرد. همانطور که یک عضو کز درباره این موضوع توضیح داد، "فالینتیل نمادی مهم از مقاومت بود و حضور آنها در کوهستان به افزایش اعتماد به نفس کمک کرد، اما در نهایت جنگ عدم خشونت ما را قادر به دستیابی به پیروزی کرد. تمام جمعیت برای استقلال جنگید، حتی اندونزیها و این تصمیمگیری تعیینکننده بود".
به طور مشابه، در فیلیپین در دهه 1970، چندین گروه گوریلا انقلابی به تدریج قدرت خود را به دست میآوردند. حزب کمونیست فیلیپین و نیروی جدید مردم (ان پی ای) به تأثیر از ایدئولوژیهای مارکسیست-لنینیست-مائویی و انقلاب مسلحانه برای به دست آوردن قدرت پیش رفتند. حملات نظامی حامی دولت به نیروی ان پی ای، مقاومت گوریلا را پراکنده کرد تا اینکه ان پی ای تمام مناطق کشور را در بر گیرد. دولت فیلیپین تلاشی یکپارچه برای سرکوبی درونپردازی آغاز کرد و ان پی ای هرگز قادر به به دست آوردن قدرت نشد.
اما در اوایل دهه 1980، اعضای مخالفت شروع به پیگیری استراتژی متفاوتی کردند. در سال 1985، مخالفت اصلاحطلبانه زیر بنر سازمان دموکراتیک ملیستان متحد (یونیدو) با کوری آکینو به عنوان نامزد ریاست جمهوری به هم پیوست. در دوره قبل از انتخابات، آکینو از تأکید بر انضباط غیرخشونتآمیز استفاده کرد و روشن کرد که حملات خشونتآمیز علیه حریفان تحمل نخواهد شد. رهبران کلیسا نیز بر روی انضباط تأکید کردند، در حالی که جنبش ملی شهروندان برای انتخابات آزاد، نیم میلیون داوطلب را برای نظارت بر انتخابات آموزش داد.
هنگامی که مارکوس خود را برنده انتخابات سال 1986 اعلام کرد، علیرغم ادعاهای ناظران انتخابات، کوری آکینو رالی دو میلیون فیلیپینی را رهبری کرد و پیروزی خود و "مردم" را اعلام کرد. روز بعد از تحلیف مارکوس، فیلیپینیها در اعتراض به مشارکت در اعتصاب عمومی، تحریم رسانههای دولتی، خرید جمعی از بانکهای کنترل شده توسط دولت، تحریم کسبوکارهای خواهرزاده و فعالیتهای غیرخشونتآمیز دیگر شرکت کردند.
یک فراکسیون مخالفتی نظامی اعلام کرد که در این موضوع حمایتی از مخالفت میکند و تشویق به تشکیل یک دولت موازی در تاریخ 25 فوریه با آکینو به عنوان رهبر آن بود. تودههایی از غیرنظامیان فیلیپینی، شامل راهبان و کشیشها، اطراف خانههای سربازان شورشی قرار گرفتند و به عنوان پیشفرض بین آن سربازان و کسانی که به مارکوس وفادار مانده بودند، به عنوان یک مانع حفاظتی قرار گرفتند. دولت رونالد ریگان خسته شده از مارکوس و حمایت خود را از جنبش مخالفت اعلام کرد. در آن شب، هلیکوپترهای نظامی آمریکا مارکوس و خانوادهاش را به هاوایی منتقل کردند که در آنجا به تبعید ماندند.
اگرچه فیلیپین تجربهای دشوار از گذار به دموکراسی داشت، اما کمپین غیرخشونتآمیز با موفقیت دیکتاتوری مارکوس را برداشت. در حالی که جنبش قدرت مردمی در سالهای گذشته شکست خورده بود، جنبش قدرت مردمی موفق شد
داستانهای قبلی هم نمونهها و هم معماهای خاص و کلی را نشان میدهد. به طور خاص، ما میپرسیم چرا در برخی موارد مقاومت غیرخشونتآمیز در کشورهایی که مقاومت خشونتآمیز در همان کشورها ناکام مانده بود، موفق بوده است؛ مانند جنبشهای خشونتآمیز و غیرخشونتآمیز برای استقلال در تیمور شرقی و جنبشهای تغییر رژیم در فیلیپین. همچنین، میتوانیم بپرسیم چرا مقاومت غیرخشونتآمیز در برخی از کشورها در یک دورهی زمانی ناکام میشود (مانند جنبش مقاومت در مقابل آپارتاید در دهه 1950 توسط فعالان ضدآپارتاید در آفریقای جنوبی) و سپس دههها بعد موفق میشود (مانند نبرد ضدآپارتاید در اوایل دهه 1990).