
پیش فرض ما این است که جنبشهای غیرخشونتآمیز در مقابل شورشهای خشونتآمیز، مزیتی در مشارکت دارند که این موضوع یک عامل مهم در تعیین نتایج جنبشها است. موانع اخلاقی، فیزیکی، اطلاعاتی و تعهدی برای مشارکت در مقاومت غیرخشونتآمیز به مراتب پایینتر از مقاومت خشونتآمیز است. سطوح بالاتری از مشارکت به عواملی که برای موفقیت ضروری هستند، از جمله ایجاد استقامت افزوده، احتمال بالاتری برای نوآوریهای تاکتیکی، افزایش اختلالات شهروندی (و به همین ترتیب افزایش هزینههای حفظ وضعیت کنونی برای رژیم) و تغییرات وفاداری در میان حامیان سابق حریف، از جمله اعضای نیروهای امنیتی، کمک میکند. حرکت افراد حامی محلی منبع قدرت قابل اعتمادتری است نسبت به حمایت متحدان خارجی، که بسیاری از جنبشهای خشونتآمیز برای جبران کمبود شرکتکنندگان خود نیاز به آن دارند.
علاوه بر این، ما مییابیم که تغییراتی که در پی جنبشهای مقاومت غیرخشونتی موفق رخ میدهند، جمهوریهای قابل اطمینان و داخلی به وجود میآورند که در مقابل تحرکات خشونتآمیز، بسیار پایدارتر و صلح آمیز هستند. به طور کلی، جنبشهای مقاومت غیرخشونتی در کسب نتایج موثرتر هستند و پس از موفقیت، احتمال بروز جنگ داخلی را با یک نظام دموکراتیک کاهش میدهند. موضوع خود را در بین مطالعاتی درباره جنگ نامتقارن، سیاستهای مبارزهآمیز و عمل غیرخشونتی استراتژیک قرار میدهیم و اثربخشی نسبی مقاومت غیرخشونتی را به شرح زیر توضیح میدهیم: جنبشهای غیرخشونتی، مشارکت فعالانه بیشتری را نسبت به جنبشهای خشونتآمیز تسهیل میکنند، بدین ترتیب پایه مقاومت را گستردهتر میکنند و هزینههای حفظ وضعیت کنونی را برای حریفان افزایش میدهند. مشارکت جمعی مردم مدنی در یک جنبش غیرخشونتی به احتمال بیشتری در برابر سرکوب واکنش منفی نشان میدهد، تغییرات وفاداری در میان حامیان رژیم را تشویق میکند و رهبران مقاومت را به گزینههای تاکتیکی و استراتژیک متنوع تری مجهز میکند. برای حاکمان رژیم، افرادی که در مقاومت مدنی مشغول فعالیت هستند، به احتمال بیشتری به عنوان شریکان قابل اعتماد در مذاکرات نمایان میشوند نسبت به خشونتآمیزها، که این امر احتمال برنده شدن در مذاکرات را افزایش میدهد.
شواهد آماری از مجموعه داده NAVCO و شواهد کیفی از چهار مطالعه موردی: ایران، سرزمینهای فلسطین، برمه و فیلیپین. ابتدا، باید تاکتیکهای خشونتآمیز و غیرخشونتآمیز را تمییز دهیم. همانطور که قبلاً گفته شد، تعریف کردن یک حمله به عنوان خشونتآمیز و یک حمله به عنوان غیرخشونتآمیز مشکلاتی دارد. در بسیاری از موارد، هم حملات غیرخشونتی و هم حملات خشونتآمیز به طور همزمان در میان گروههای رقابتی وجود دارند. اغلب کسانی که در جنبشهای جمعی از خشونت استفاده میکنند، اعضای گروههای خارج از دستههای اصلی هستند که بهطور مستقل یا در تحدید اراده رهبری مرکزی عمل میکنند؛ یا آنها عاملان تحریکی هستند که توسط مخالف برای تحریک مقاومت بیسلاح به استفاده از خشونت مورد استفاده قرار میگیرند
در مقابل، اغلب برخی گروهها در طول وجود خود از روشهای غیرخشونتی و خشونتآمیز مقاومت استفاده میکنند، همانند آنک در آفریقای جنوبی. تعیین یک حمله به عنوان خشونتآمیز یا غیرخشونتآمیز توصیفی سادهتر از یک ترکیب پیچیده از روشهای مقاومت است. با این حال، امکان تعیین یک حمله را میتوان براساس اولویت روشهای مقاومت غیرخشونتی و طبیعت مشارکت در آن شناسایی کرد. شارپ مقاومت غیرخشونتی را به عنوان "تکنیکی از اقدامات سیاسی-اجتماعی برای استفاده از قدرت در یک تضاد بدون استفاده از خشونت" تعریف میکند. اصطلاح مقاومت به معنای این است که حملات مورد علاقه به صورت غیرمؤسسهای و به طور کلی به صورت مواجههای صورت میگیرد. به عبارت دیگر، این گروهها از تاکتیکهایی استفاده میکنند که خارج از فرآیند سیاسی معمول (رأیدهی، سازماندهی گروههای منافع یا لابی) قرار دارند. با اینکه روشهای مؤسسهای از عملیات سیاسی غیرخشونتی همراه است، به عبارت دیگر، عملیات غیرخشونتی خارج از حدود کانالهای سیاسی نهادی انجام میشود.
کمپینهای غیرخشونتی و خشونتآمیز برای ترویج تعداد مختلفی از اهداف سیاستی استفاده میشوند، از افزایش آزادیهای شخصی تا بهدست آوردن حقوق یا امتیازهای بیشتر برای یک گروه قومی یا تقاضای استقلال ملی. با این حال، این پروژه به طور اصلی با سه شکل خاص، شدید و اقدامات بیش از حد مقاومت مورد بررسی قرار میگیرد: کمپینهای ضدرژیم، ضداشغال و استقلال. این انواع کمپین به دلایل مختلفی انتخاب شدهاند.
اولاً، آنها مورد مطالعه قرار گرفتهاند تا موارد سختی را برای مقاومت غیرخشونتی ارائه دهند. کمپینهای ضدرژیم، ضداشغال و خودمختاری معمولاً با خشونت در ادبیات مرتبط همراه هستند، در حالی که حقوق مدنی و سایر جنبشهای مرتبط با حقوق بشر معمولاً با روشهای غیرخشونتی بیشتری مرتبط هستند. با این حال، در این مطالعه ما ادعا میکنیم که مقاومت غیرخشونتی میتواند برای دستیابی به اهداف سیاسی که عموماً با شورشهای خشونتآمیز شناخته میشوند، استفاده شود.
موفقیت و شکست نیز نتایج پیچیدهای هستند که درباره آنها بسیار نوشته شده است. یک "موفقیت"، یک کمپین باید دو شرط را برآورده کند: دستیابی کامل به اهداف اعلام شده خود (تغییر رژیم، ضداشغال یا جداشدگی) در یک سال از اوج فعالیتها و تأثیر قابل تشخیص بر روی نتیجه، به طوری که نتیجه مستقیم فعالیتهای کمپین باشد. اهمیت دومین استدلال به این دلیل است که در برخی موارد نتیجه مورد نظر بهطور اصلی به دلیل شرایط دیگر رخ داده است. به عنوان مثال، مقاومت یونان در برابر اشغال نازیها، به عنوان یک موفقیت کامل کد نمیشود، بهطوری که بازنشستگی نازیها در نهایت از یونان به خاطر مقاومت یونانیها نبوده است