
در اغلب موارد، دانشمندان از مقایسه سیستماتیک نتایج جنبشهای خشونتآمیز و غیرخشونتی خودداری کردهاند. یک استثناء قابل توجه، کار ویلیام گمسون است که در آثار خود (1990) درباره گروههای چالشی آمریکایی کشف کرد که گروههایی که از خشونت استفاده میکنند موفقتر از گروههایی هستند که از تاکتیکهای خشونتآمیز خودداری میکنند. با این حال، او به نظر میرسد نهتنها نیرو را با خشونت اشتباه میگیرد، بلکه نتیجههای او، در حالی که شاید مرتبط با برخی از انواع گروهها در سیستم سیاسی آمریکا باشد، برای همه کشورها در همه زمانها صدق نکرده است.
بنابراین، در تحقیقات مرتبط با این مسئله، بهطور محققانه بررسی میشود که آیا چنین تعمیماتی قابل اعمال بر دیگر مناطق و دورهها هستند. با این حال، در تلاش برای درک رابطه بین تاکتیکهای غیرخشونتی و خشونتآمیز و نتایج جنبشهای مقاومت، دانشمندان عموماً بر مطالعه موردی یا مقایسههای کوچک تمرکز کردهاند که به تجمع گردآوری پژوهش و دانش در این زمینه منجر شده است. اما در این بین، کاتالوگی از جنبشهای شناخته شده و مقایسه سیستماتیک نتایج جنبشهای مقاومت غیرخشونتی و خشونتآمیز وجود ندارد، اگرچه این روند در حال تغییر است.
همانطور که میتوان انتظار داشت، چندین دلیل قوی وجود دارد که علمای اجتماعی از مقایسه پویایی و نتایج جنبشهای غیرخشونتی و خشونتآمیز و همچنین کارآمدی نسبی آنها خودداری کردهاند. اولاً، تقسیم بندی جنبشها به دستههای خشونتآمیز و غیرخشونتی برای اهداف تحلیلی مشکل است. به طور تاریخی، کمترین تعداد جنبشها به طور خالصه خشونتآمیز یا غیرخشونتی بودهاند و بسیاری از جنبشهای مقاومت، به خصوص جنبشهای طولانی، دورههای خشونتآمیز و غیرخشونتی داشتهاند. عناصر مسلح و غیرمسلح اغلب همزمان در یک جنبش مشغول فعالیت هستند. با این حال، امکان تمایز بین انواع مختلف مقاومت بر اساس نقشآفرینان (شهروندان یا مسلحین مسلح) و روشهای استفاده شده (غیرخشونتی یا خشونتآمیز) وجود دارد. علاوه بر این، دانشمندان ویژگیهای منحصر به فرد این اشکال مختلف مقاومت را شناسایی کردهاند و ماحصلاندازی میکنیم که برخی از جنبشهای مقاومت را در اصل خشونتآمیز و برخی دیگر را در اصل غیرخشونتی میتوان توصیف کرد. علاوه بر این، ما مراقب هستیم که یک جنبش را فقط به خاطر استفاده رژیم از خشونت در سعی بر سرکوب فعالیتهای اعتراضی به عنوان خشونتآمیز توصیف نکنیم.
ثانیاً، به نظر میرسد علمای مطالعات امنیت تحقیق درباره عملیات غیرخشونتی را از بین بردهاند زیرا عملیات غیرخشونتی به طور معمول به عنوان یک شکل از شورش یا جنگ نامتقارن در نظر گرفته نمیشود. گروههایی که به طور عمدی تاکتیکهای غیرخشونتی را به کار میبرند، معمولاً به دلایل اخلاقی یا اصولی این کار را انجام میدهند. از آنجا که برخی از نویسندگان کلیدی در ترویج عملیات غیرخشونتی نیز صلحطلب بودهاند، این توصیف تماماً بیمورد نبوده است. با این حال، در میان برخی از علمای مطالعات امنیت، ایده اینکه رهبران مقاومت ممکن است به طور استراتژیک از تاکتیکهای غیرخشونتی استفاده کنند، ممکن است به عنوان یک نگرش ساده یا غیرممکن در نظر گرفته شود. با وجود اینکه موضوع دفاع مبتنی بر شهروند، یک نوع دفاع غیرمعمول که شامل مردم مدنی در دفاع از کشورهای خود در برابر تجاوزهای نظامی و اشغالها با استفاده از عدم همکاری سازمانیافته و نافرمانی مدنی است، در طول جنگ سرد توجه مطالعات امنیتی و استراتژیک را جلب کرد، اما پس از فروپاشی پردهی آهنین علاقه به این موضوع از جامعه مطالعات امنیتی کاسته شده است. بنابراین، مطالعه جدی درباره عملیات غیرخشونتی به رغم دههها پژوهش در این زمینه همچنان در دایره تحریم قرار دارد.
سرانجام، سؤالاتی که بررسی میشود، این است که آیا روشهای مقاومت غیرخشونتی موثرتر از روشهای مقاومت خشونتآمیز هستند و در چه شرایطی مقاومت مدنی موفق میشود یا شکست میخورد، به طبیعت خود بسیار دشوار برای مطالعه است. این تصادفی نیست که تعداد کمی نویسنده توانستهاند مجموعههای دادههای گستردهای را در این زمینه جمعآوری و دفاع کنند، به رغم تلاشهای مهمی که برای انجام آن صورت گرفته است. سنجش کارایی خود به خود سخت است و تأثیرات مستقل روشهای مقاومت بر نتایج به دلیل پیچیدگی این رویدادهای بحثبرانگیز همیشه آسان نیست.